بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدای مهربانم. چه حس قشنگی دارد وقتی برایت خودشیرینی میکنم.
دو روز پیش، به لطف تو، توانستم با حرفهایم کاری کنم که کسی، پس از سالها، فردی را که از دنیا رفته بود، ببخشد و حلال کند. امروز هم باز با لطف و بزرگواریات، با همان شخص صحبت کردم تا از مادرش به خاطر غیبتی که گاهی کرده بود، حلالیت بگیرد.
وقتی تلفنش تمام شد، گفت: «آخیش، چقدر سبک شدم. نمیدانی چه ثوابی کردی.»
آن لحظه دلم لرزید؛ نه به خاطر ثوابش، بلکه چون توانسته بودم برایت خودشیرینی کنم. حسی که هیچ شیرینی دنیایی شبیهش نیست.
بعد که کلی ذوقزده شدم و آمدم برایت نامه بنویسم، یادم افتاد که من هیچ کاره بودم؛ همهاش لطف تو بود. باز با خودم گفتم: چه خدای بزرگی دارم که همه کارهای خوب را خودش انجام میدهد، اما می گوید ثوابش برای برنده ام.
هر بار که اندازه فهم و درکم، بزرگی و مهربانیات را متوجه می شوم، چشمهایم پر از اشک میشود. کاش میتوانستم از همین حالا تا آخرین نفسم، سر به سجده بگذارم و دیگر هرگز سر برندارم.