بسم الله الرحمن الرحیم
روزی فکر میکردم چه کار ارزشمندی انجام میدهم که بخشی از درآمد ناچیزم را به نیازمندان میبخشم. اما با گذشت زمان، به سادگی و ناپختگی این فکر پی بردم.
فهمیدم که پول و روزی من از آنِ خداست. اوست که این مال را به من میدهد و من تنها از چیزی که در حقیقت مال اوست، انفاق میکنم.
با خودم گفتم: خدایا، شکرت که مرا همچون ابزاری ساده، مثل اسنپ، قرار دادی تا بهواسطهام، آنچه برای نیازمندان مقدر کردهای، به دستشان برسد.
اما کمی بعد، حیرتزده به خودم گفتم: واقعاً فکر میکنی تو در حد یک واسطه مثل اسنپ هستی؟
نه! این خداست که ذهن و قلبم را که به مال دنیا دلبسته، رام میکند تا بتوانم از آن بگذرم.
سپس دریافتم که حتی توان حرکت و عملی کردن این کار هم از اوست؛ اوست که به من قدرت میدهد تا این مال را به دست نیازمندان برسانم.
کمی که گذشت، فهمیدم همهچیز از لطف و مهر خداست. من هیچکارهام.
او روزی میدهد، او دلم را آرام میکند، او توان این کار را به من میبخشد و اوست که با این خیر، برایم آخرت میسازد.
اما من تنها غرور داشتم و توهم خودبزرگبینی، با این حال باز تو به رویم نیاوردی. خدایا، مرا ببخش.