دوازدهمین نامه به خدا: دلیل آمدن مان را فهمیدم

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام خدای عزیز و حکیم

احساس می‌کنم جمعه‌ها خاص‌ترین روز هفته‌اند؛ انگار جمعه‌ها روزِ فهمیدن‌اند، روزی که دل، یکهو چیزی می‌فهمد که تا دیروز از کنارش گذشته بود.

امروز ناگهان حسی در دلم نشست، انگار فهمیدم چرا به این دنیا آمده‌ایم. البته مطمئن نیستم درست باشد، اما دلم می‌گوید ما آمده‌ایم تا صفات خدا را در خودمان نشان دهیم.

آمده‌ایم تا مهربانی را بی‌انتها کنیم، آن‌قدر که همه‌ی مخلوقات بفهمند مهربانی یعنی این. همان‌طور که مهربانیِ آقا رسول‌الله جان چنین بود.

آمده‌ایم تا بفهمانیم عاشقی یعنی چه؛ مثل آقا امام حسین جان، که در عاشورا، با خونِ دل، معنای عشق را نوشت.

آمده‌ایم تا بگوییم جز تو، ای الله، معبودی نیست؛ حتی اگر همه‌ی دنیا چیز دیگری بگویند، ما مثل آقا امام حسن جان، آرام و استوار، فقط تو را می‌خواهیم.

آمده‌ایم تا وفاداری را معنا کنیم؛ مثل آقا امام علی جان که در اُحد، گرد پیامبر می‌چرخید و با هر زخم، عشقش را امضا می‌کرد.

آمده‌ایم تا نشان دهیم که زن و مرد ندارد؛ همه گردِ محور عشق به خدا تعریف می‌شویم، مثل بانوی بی‌همتای عالم، سیدة نساءالعالمین، حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها.
(خانم جان، جانم به فدایت، که هنوز هم مادریِ امت را بر دوش داری…)

آمده‌ایم تا روایت‌گر عاشقی باشیم؛ همان‌گونه که شهدا و اسیرانِ کربلا بودند، تا عشق در تاریخ بماند…

آمده ایم که بگوییم سبحان ربي العظيم وبحمده، سبحان ربي الاعلى وبحمده

تصویر یک بنده خدا
سلام خدای عزیزم. ای آنکه جز حمد و ستایشت چیزی بر زبانم جاری نمی شود. ای آنکه همه امید این بنده سیه رویت هستی. چگونه می توانم شکرت را به جای آورم وقتی بهم توفیق خواندن قرآن بی همتایت را دادی؟ مشخص است که نمی توانم. بخاطر همین سعی می کنم برایت نامه بنویسم. گرچه نامه های این حقیر، مملو از اشکال خواهد بود اما باز هم این هیچ، دل به بزرگی تو بسته است. دوستت دارم الله.
دوازدهمین نامه به خدا: دلیل آمدن مان را فهمیدم