سیزدهمین نامه به خدا: آتش نشان حق الناس

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام خدای دلبر من

خدایا! از دیروز که ماجرای طوبی‌خانم و حقوق بازنشستگی پدرش را شنیدم، دلم آشوب است و آرام و قرار ندارم.

حالا انگار با تمام وجود غربت آدم‌ها را در دنیای پس از مرگ حس می‌کنم؛ چه جای عجیبی است آن‌جا، وقتی دستت از هر کاری کوتاه است و هیچ توانِ جبرانی نداری.

ناتوانی در آن دنیا واقعاً ترسناک است.

خدایا، ببخش که هیچ‌وقت شکر زنده بودنم را آن‌طور که باید، به‌جا نیاوردم.

پروردگارا، دلم می‌خواهد به طوبی‌خانم کمک کنم و حق‌الناسی را که بر گردنش مانده، ادا کنم. می‌دانم دستش از دنیا کوتاه است و چقدر تلخ است وقتی بازماندگان به‌جای یاری، هزار دلیل و توجیه برای بی‌عملی می‌آورند.

خدای مهربان و توانای من، یارم باش تا بتوانم به او کمک کنم.

خدایا، اعتراف می‌کنم که از صحرای محشر می‌ترسم؛ از جایی که دیگر هیچ دستی به کار نمی‌آید.

خدایا، نمی‌دانم این دعا درست است یا نه، اما ای کاش بعد از مرگم کارهایم را پیش چشمم نیاوری. من تو را بسیار دوست دارم، اما نمی‌دانم با چه رویی باید در پیشگاهت حاضر شوم.

تصویر یک بنده خدا
سلام خدای عزیزم. ای آنکه جز حمد و ستایشت چیزی بر زبانم جاری نمی شود. ای آنکه همه امید این بنده سیه رویت هستی. چگونه می توانم شکرت را به جای آورم وقتی بهم توفیق خواندن قرآن بی همتایت را دادی؟ مشخص است که نمی توانم. بخاطر همین سعی می کنم برایت نامه بنویسم. گرچه نامه های این حقیر، مملو از اشکال خواهد بود اما باز هم این هیچ، دل به بزرگی تو بسته است. دوستت دارم الله.
سیزدهمین نامه به خدا