اولین نامه به خدا: اسنپ هم نبودم

بسم الله الرحمن الرحیم

روزی فکر می‌کردم چه کار ارزشمندی انجام می‌دهم که بخشی از درآمد ناچیزم را به نیازمندان می‌بخشم. اما با گذشت زمان، به سادگی و ناپختگی این فکر پی بردم.

فهمیدم که پول و روزی من از آنِ خداست. اوست که این مال را به من می‌دهد و من تنها از چیزی که در حقیقت مال اوست، انفاق می‌کنم.

با خودم گفتم: خدایا، شکرت که مرا همچون ابزاری ساده، مثل اسنپ، قرار دادی تا به‌واسطه‌ام، آنچه برای نیازمندان مقدر کرده‌ای، به دستشان برسد.

اما کمی بعد، حیرت‌زده به خودم گفتم: واقعاً فکر می‌کنی تو در حد یک واسطه مثل اسنپ هستی؟

نه! این خداست که ذهن و قلبم را که به مال دنیا دلبسته، رام می‌کند تا بتوانم از آن بگذرم.

سپس دریافتم که حتی توان حرکت و عملی کردن این کار هم از اوست؛ اوست که به من قدرت می‌دهد تا این مال را به دست نیازمندان برسانم.

کمی که گذشت، فهمیدم همه‌چیز از لطف و مهر خداست. من هیچ‌کاره‌ام.

او روزی می‌دهد، او دلم را آرام می‌کند، او توان این کار را به من می‌بخشد و اوست که با این خیر، برایم آخرت می‌سازد.

اما من تنها غرور داشتم و توهم خودبزرگ‌بینی، با این حال باز تو به رویم نیاوردی. خدایا، مرا ببخش.

 

تصویر بنده
سلام خدای عزیزم. ای آنکه جز حمد و ستایشت چیزی بر زبانم جاری نمی شود. ای آنکه همه امید این بنده سیه رویت هستی. چگونه می توانم شکرت را به جای آورم وقتی بهم توفیق خواندن قرآن بی همتایت را دادی؟ مشخص است که نمی توانم. بخاطر همین سعی می کنم برایت نامه بنویسم. گرچه نامه های این حقیر، مملو از اشکال خواهد بود اما باز هم این هیچ، دل به بزرگی تو بسته است. دوستت دارم الله.