پنجمین نامه به خدا: سلام طبیب من

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام مهربانم، سلام معبودم، سلام خدای من، سلام طبیب من.

تازه فهمیده‌ام که در این دنیا، تنها یک پزشک واقعی وجود دارد؛ و آن تویی. تو که انسان را بهتر از هر کسی می‌شناسی، چون خودت او را آفریده‌ای.

با این حال، ما برای درمان دردهای روحی و ذهنی‌مان سراغ روانپزشکان می‌رویم و امیدواریم با قرص‌هایی که حاصل علمی ناقص و محدود است، آرام شویم.

زمانی که هنوز با قرآن، این کلام تو، کمتر آشنا بودم، برای کم کردن اضطرابم پیش روانپزشکی رفتم که خیلی از او تعریف می‌کردند. قرصی داد و روزهای اول فکر کردم نتیجه داده، دیگر خبری از استرس نبود.

اما بعد از مدتی، عوارض قرص‌ها خودش شد یک درد تازه؛ آنقدر که زندگی‌ام برای مدتی از مسیر عادی خارج شد. وقتی به او گفتم، گفت: «می‌خواهی برای این مشکلات هم قرص جدید بدهم؟» همان‌جا فهمیدم یک‌بار امتحانش برای هفت پشتم کافی است.

مدتی بعد، اتفاقی در مسجدی پای صحبت‌های حاج آقا دانشمند نشستم. حرفی زد که تکانم داد. می‌گفت: «بسیاری از پزشکان ما در واقع دامپزشک‌اند؛ چون روح انسان را نمی‌شناسند و فقط دنبال درمان ظاهر یا جسم هستند. آنها فقط به بُعد حیوانی انسان توجه دارند.»

دیدم چقدر درست می‌گوید. روانپزشکم حتی یک‌بار هم از من نپرسید:
«رابطه‌ات با خدا چطور است؟»
نگفت که دلیل اضطرابت این است که یادت می‌رود خدا همه‌کاره است و ما هیچ.

خدایا، شرمنده‌ام. تو خودت درمان واقعی من بودی و من، مثل همیشه، سرگردان به دست بندگانت چشم دوخته بودم.

ای خدای مهربان، تو چقدر بزرگی و ما چقدر ناسپاس. ممنون که ما را با همه‌کم‌وکاستی‌هایمان تحمل می‌کنی.

تصویر بنده
سلام خدای عزیزم. ای آنکه جز حمد و ستایشت چیزی بر زبانم جاری نمی شود. ای آنکه همه امید این بنده سیه رویت هستی. چگونه می توانم شکرت را به جای آورم وقتی بهم توفیق خواندن قرآن بی همتایت را دادی؟ مشخص است که نمی توانم. بخاطر همین سعی می کنم برایت نامه بنویسم. گرچه نامه های این حقیر، مملو از اشکال خواهد بود اما باز هم این هیچ، دل به بزرگی تو بسته است. دوستت دارم الله.